حسین بن زکرویه
حُسِیْنِ بْنِ زَکْرَوَیْه، ابوالعباس (ح 264-291 ق/ 878-904 م)، از سران قرامطۀ شام. وی به سبب خالی که بر چهره داشت، به صاحب الشامه و صاحب الخال مشهور شد (ثابت، 19؛ ابنعدیم، بغیة ... ، 2/ 926؛ نویری، 25/ 249). نام و نسب او را به صورت احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق و جز آن نیز ضبط کردهاند (ابنعدیم، همانجا؛ قس: مقریزی، المقفى ... ، 3/ 292). گفتهاند وی برای جلب همراهی مردم، این اسم و نسب را برای خود برگزیده بوده است (ثابت، ابنعدیم، همانجاها؛ ابناثیر، 7/ 523-524). او به ابومهزول هم معروف بوده است (تامر، 95؛ نصر، 41).
آگاهی ما از زندگی و فعالیتهای حسین بن زکرویه محدود به دو سال پایانی (289-291 ق) حیات او ست. به گفتۀ ابنعدیم، حسین از اهالی صوان، از روستاهای کوفه بود (همان، 2/ 927- 939) و مقریزی سن وی را به هنگام مرگ، 27 سال ذکر کرده است (همان، 3/ 293).
پدرِ حسین، زکرویه بن مهرویه، از داعیان حمدان قرمط در سواد کوفه بود که مردم را به اسماعیلیه و به امامت محمد بن اسماعیل دعوت میکرد (طبری، 10/ 94-95؛ ابوعلی مسکویه، 5/ 29؛ غالب، الحرکات ... ، 137). همزمان با جدایی حمدان از مرکز دعوت و امامت اسماعیلیه در شهر سلمیه و سپس ناپدید شدن او و نیز قتل عبدان (داعی دیگر حمدان)، زکرویه که اینک داعی کل عراق شده بود، اعلام استقلال کرد؛ اما متهم به قتل عبدان شد و از بیم مریدان او، کوفه را ترک کرد و مدت دو سال پنهان شد (ابنمالک، 13؛ زکار، 133؛ تامر، 93-94؛ غالب، همانجا؛ بزون، 141-142؛ دفتری، 126). زکرویه در 288 ق/ 901 م فرزندان خود ازجمله حسین را برای دعوت نزد قبایل حومۀ شام فرستاد (نویری، 25/ 246؛ ذهبی، 38؛ مقریزی، اتعاظ ... ، 168). حسین که در این دعوت، خود را احمد بن عبدالله، از اولاد محمد بن اسماعیل میخواند، موفق به جلب حمایت طایفۀ بنوعلیص، از قبیلۀ بنیکلب و نیز برخی از افراد قبیلۀ بنی اصبع در ناحیۀ سماوه شد و آنان را فاطمیون نامید (نویری، 25/ 246-247؛ ابن دواداری، 6/ 68؛ مقریزی، همانجا؛ مادلونگ، 39).
طبری این دعوت را به یحیى، برادر حسین، ملقب به صاحب الناقه نسبت داده است (10/ 95)، اما منابع دیگر که از اخومحسن روایت میکنند، معتقدند که یحیى پس از بیعت قبایل یادشده با حسین، به ایشان پیوسته، و رهبری آنها را برعهده گرفته است (ابوعلی مسکویه، 5/ 30؛ نویری، همانجا؛ مقریزی، همان، 169؛ غالب، همان، 138؛ مادلونگ، همانجا؛ زیّود، 157).
یحیى پس از شرکت در نبردهای مختلف و کسب پیروزیهای متعدد، سرانجام در محاصرۀ دمشق کشته شد، و رهبری قرامطه به حسین رسید (طبری، 8/ 216- 218؛ ابوعلی مسکویه، همانجا؛ نویری، 25/ 247؛ ذهبی، 46؛ مقریزی، همان، 169-170؛ خضری، 314). به زودی با پیوستن قبایل و طوایف دیگر به حسین، کار وی رونق یافت و او تحرکات وسیعی را برای دستیابی به شهرهای شام آغاز کرد. نخست به دمشق تاخت و در ازای دریافت وجه نقدی، با سران آن صلح کرد؛ سپس به شهرهای اطراف حمص حمله کرد و بر آنها چیره شد. در منابر این شهرها به نام وی خطبه خواندند و او را امیرالمؤمنین و مهدی لقب دادند (طبری، 10/ 100؛ ثابت، 19؛ ابنجوزی، 6/ 38؛ ابناثیر، 7/ 524؛ ابنعدیم، بغیة، 2/ 927). حسین پسر عمویش (به روایتی پسر عمهاش) عیسى را جانشین خود کرد و او را «مدثر» نامید و طبق سنت قرامطه در تأویل آیات قرآن، ادعا کرد که او همان «مدثر» مذکور در قرآن است (ثابت، ابناثیر، همانجاها؛ نصر، 19؛ مقریزی، همان، 169؛ خلیفه، 205).
حسین بن زکرویه به شهرهای حماه، معرةالنعمان و بعلبک نیز دست یافت و سخت به کشتار مخالفان پرداخت. در اوایل رمضان 290/ اوت 903 شهر سلمیه را محاصره کرد و چون با ایستادگی مردم مواجه شد، آنان را امان داد، اما پس از ورود به شهر، به قتل مردم و غارت شهر پرداخت. به دستور وی به قصر عبیدالله مهدی، امام اسماعیلیه و مؤسس دولت فاطمیه در مصر نیز هجوم بردند و آنجا را غارت کردند. عبیدالله پیش از این واقعه، شهر را ترک کرده، و به سوی مغرب گریخته بود (طبری، همانجا؛ ابوعلی مسکویه، 5/ 32-33؛ ابنجوزی، همانجا؛ العیون ... ، 4(1)/ 112؛ ابناثیر، همانجا؛ غالب، الحرکات، 140؛ تامر، 96).
به گزارش برخی از منابع اسماعیلیه، حسین پس از تصرف سلمیه، برادرش را به رمله فرستاد تا عبیدالله را به بازگشت به سلمیه و تشکیل دولت اسماعیلیه، ترغیب کند؛ ازاینرو، این منابع یا یکسره منکر این قتل و غارتاند یا آن را به عباسیان نسبت میدهند (غالب، همان، 140-141، القرامطة ... ، 371-372؛ تامر، همانجا)، اما چنانچه گفتههای این منابع درست باشد، بیشک باید تلاش حسین را برای بازگرداندن عبیدالله به سلمیه، خدعهای از جانب وی برای دستیابی به عبیدالله دانست (مادلونگ، 40).
حسین که در این هنگام سخت قوت یافته بود، در ایجاد دولت قرامطه در شام کوشید و همزمان کارگزارانی به شهرهای مختلف فرستاد و سکههایی با عبارت «المهدی، المنصور، امیرالمؤمنین» ضرب کرد (طبری، 10/ 105؛ نویری، 25/ 256-257؛ ابندواداری، 6/ 78- 79؛ زکار، 139؛ بزون، 143؛ خضری، 316-317).
با افزایش قدرت و نفوذ حسین، خلیفۀ عباسی، مکتفی، از کار او بیمناک شد و به دنبال نامههای شکایتآمیز اهالی مصر و شام از او، یکی از سرداران خود به نام ابوالاغر را همراه 000‘10 سپاهی به نبرد او فرستاد. ابوالاغر شکست خورد و به حلب گریخت، اما تلاش حسین در تعقیب وی برای تصرف حلب به جایی نرسید (طبری، 10/ 104؛ ثابت، 22؛ العیون، 4(1)/ 112-113؛ ابنعدیم، زبدة ... ، 54؛ نویری، 23/ 16؛ طباخ، 1/ 211).
در نبردی دیگر که میان بدر حمامی، کارگزار ابنطولون، حاکم مصر و حسین در گرفت، سپاهیان حسین شکست خوردند (طبری، ثابت، همانجاها). در این هنگام، مکتفی در رقه اردو زد و در 291 ق/ 904 م سپاهی گران، به سرکردگی محمد بن سلیمان کاتب را به نبرد با حسین گسیل داشت. در این نبرد که در نزدیکی حماه رخ داد، سپاهیان حسین درهم شکست و وی بههمراه مدثر قصد کوفه کرد، اما در دالیه از توابع فرات، بهواسطۀ خیانت غلام خود، به دست عاملان حکومت دستگیر، و به رقه، نزد مکتفی فرستاده شد (طبری، 10/ 108- 109؛ ثابت، 23-24؛ ابوعلی مسکویه، 5/ 34-35؛ ابناثیر، 7/ 530-531؛ العیون، 4/ (1)113-114؛ نویری، 25/ 253-254؛ مقریزی، اتعاظ، 171-172).
مکتفی در دوم ربیعالاول 291 ق/ 23 ژانویۀ 904 م حسین را به همراه دیگر اسیران قرمطی و در میان غریو شادی مردم وارد بغداد کرد و به دستور او، جایگاه ویژهای برای اعدام قرمطیان در بغداد ساخته شد و در 23 ربیعالاول همان سال، او و همراهانش را در ملأ عام، پس از شکنجههای فجیع به قتل رسانیدند (طبری، 10/ 112-114؛ ثابت، 24؛ ابنجوزی، 6/ 43؛ العیون، 4(1)/ 114-115؛ نویری، 25/ 255-256؛ ابندواداری، 6/ 75-77؛ مقریزی، همان، 173). از حسین و برادرش، اشعاری نیز روایت شده است (مرزبانی، 294؛ ابنعدیم، بغیة، 2/ 943-945؛ صفدی، 7/ 120).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1357 ق؛ ابندواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1380 ق/ 1961 م؛ ابنعدیم، عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1408 ق/ 1988 م؛ همو، زبدة الحلب من تاریخ حلب، به کوشش خلیل منصور، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابنمالک، محمد، کشف اسرار الباطنیة و اخبار القرامطة، به کوشش محمد زینهم محمد عزب، قاهره، 1406 ق/ 1986 م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1377 ش؛ بزون، حسن، القرامطة بین الدین و الثورة، بیروت، 1997 م؛ تامر، عارف، اسماعیلیه و قرامطه در تاریخ، ترجمۀ حمیرا زمرّدی، تهران، 1377 ش؛ ثابت بن سنان، «تاریخ اخبار القرامطة»، اخبار القرامطة، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1402 ق/ 1982 م؛ خضری، محمد، الدولة العباسیة، بیروت، 1422 ق/ 2002 م؛ خلیفه، می محمد، من سواد الکوفة الی البحرین، بیروت، 1999 م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 291-300 ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1411 ق/ 1991 م؛ زکار، سهیل، الجامع فی اخبار القرامطة، دمشق، 1407 ق/ 1987 م؛ زیود، محمد احمد، العلاقات بین الشام و مصر، دمشق، 1409 ق/ 1989 م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1402 ق/ 1982 م؛ طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء، به کوشش محمد کمال، حلب، 1408 ق/ 1988 م؛ طبری، تاریخ؛ العیون و الحدائق، به کوشش عمر سعیدی، دمشق، 1972 م؛ غالب، مصطفى، الحرکات الباطنیة فی الاسلام، بیروت، 1402 ق/ 1982 م؛ همو، القرامطة بین المد و الجزر، بیروت، 1983 م؛ مادلونگ، ویلفرد، «قرمطی»، نهضت قرامطه، به کوشش و ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1368 ش؛ مرزبانی، محمد، معجم الشعراء، به کوشش ف. کرنکو، قاهره، 1354 ق؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش جمالالدین شیال، قاهره، 1387 ق/ 1967 م؛ همو، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1411 ق/ 1991 م؛ نصر، عبدالمنعم عزیز، جذور حرکة القرامطة، بغداد، 1986 م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، ج 23، به کوشش احمد کمال زکی، قاهره، 1980 م، ج 25، به کوشش محمد جابر عبدالعال حینی، قاهره، 1404 ق/ 1984 م؛ نیز: